نفس عمیق میکشم
هر وقت حالم خوبه
یه گوشه ی از جغرافیای این دنیا منو به خودش جذب میکنه
یه قسمتی از شمال. نمیدونم کجاست
نمیدونم
اما انگار من آهن م اونجا آهنربا. عجیب و شدید منو به خودش جذب میکنه
مثل حس خوندن یک کتاب، اونبدر عمیق که انگار داری تو فضای اون کتاب زندگی میکنی.
پ.ن:
کلینیک شبیه خونه س با دو تا اتاق و سرویس و آشپزخونه. دکتر این ماه اتاق کناریش به یه خانم وکیل اجاره داده
خدایا از فیس افاده ش چیزی نگم
امروز براش مهمون اومده
اومده با یه لحن بد به من میگه چرا وسایل پذیرایی نمیاری
عصبی ,یه ,یک ,رو ,اتاق ,ن ,به خودش ,وسایل پذیرایی ,منو به ,خودش جذب ,جا بسوزه
درباره این سایت